انگار...
انگار کر شدهام. هر چه فریاد میزنم صدایم به خودم نمیرسد!
انگار کور شدهام. هر چه نگاه میکنم نمیبینم!
انگار لال شدهام.هر چه صحبت میکنم کسی صدایم را نمیشنود!
«حسنا»
انگار کر شدهام. هر چه فریاد میزنم صدایم به خودم نمیرسد!
انگار کور شدهام. هر چه نگاه میکنم نمیبینم!
انگار لال شدهام.هر چه صحبت میکنم کسی صدایم را نمیشنود!
«حسنا»
ـ قربون دل گرفته و مهربونت برم که اینقدر تنگه. مراقب ماهی من باش که توی تنگ دلته.
ـ هر چه دلم گرفته باشه یا کوچیک شده باشه، نمیزارم آب تنگ خالی بشه!
«حسنا»
درست است که در کنارم نیستی و فراموشم کرده ای اما ،
من هنوز تنها در کلبه ی عشق تو باقی مانده ام .
دیگر به بازگشت تو و شنیدن صدای آرام و مهربانت امیدی نیست ؛
اما همین نا امیدی بزرگترین امید من است ،
هرروز در انتظار نشانه ای از تو در کنج اتاقم ساعت ها سکوت میکنم .
دلم میخواست آدم برفی باشم.
عمرم کوتاه باشه اما در همون وقت کم، شادیبخش دل همه باشم.
ساده باشم و تموم داراییم، یه دل سپید سپید باشه.
زندگي بافتن يک قاليست؛
نه همان نقش و نگاري که خودت مي خواهي.
نقشه را اوست که تعيين کرده!
تو در اين بين فقط مي بافي.
نقشه را خوب ببين!
نکند آخر کار،قالي زندگيت را نخرند
در ميكدهام: چون من بسي اينجا هست
مي حاضر و من نبردهام سويش دست
بايد امشب ببوسم اين ساقي را
اكنون گويم كه نيستم بيخود و مست
در ميكدهام دگر كسي اينجا نيست
واندر جامم دگر نمي صهبا نيست
مجروحم و مستم و عسس ميبردم
مردي، مددي، اهل دلي، آيا نيست ؟؟
بگذار شیطنت عشق چشمان ترا به برهنگی خویش بگشاید.
هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد؛
اما کوری را بخاطر آرامش تحمل نکن!
قاصدکم
روزهای دور از تو را هرگز نخواهم شمرد،
تا همیشه بگویم همین دیروز بودمن گمان میکردم"رفتنت ممکن نیست"
رفتنت ممکن شد"باورش ممکن نیست"
تو نمیدانی نه، که چه دردی دارد
خلاء جای تو را حس کردن
و همین درد همه جان مرا میکاهد
تو نمیدانی نه.