امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

خشونت...


یاد بگیر ...

 

یاد بگیر دروغ گفتن زیباست.

یاد بگیر کسی را به جز خودت نبینی.

یاد بگیر چشم در چشم دیگران بشی و راحت بگی برو به جهنم.

یاد بگیر دیوار حاشا بلند است.

یاد بگیر دلم... یاد بگیر

«حسنا»

 


ادامه مطلب »

اثبات دوست داشتن...

گاهی برای اثبات دوست داشتن انسان‌ها، باید رهایشان کنی ...

«حسنا»


تکه ی گمشده ی ایمانم...

به دنبال تکه‌ی گمشده‌ی ایمانم می‌گردم!

«حسنا»


شکستن های خیلی ریز...

برایت دیگر از زیبایی باران نخواهم خواند

برایت دیگر از تنهایی چشمان نخواهم خواند

برایت دیگر از واژه،سرودی خوش نخواهم ساخت

برایت دیگر از بدعهدی یاران نخواهم خواند

برایت از شب دلتنگی پاییز نخواهم گفت

برایت از شکستنهای خیلی ریز نخواهم گفت

برایت از غزل،قصه نخواهم بافت

برایت از نم اشکم به روی میز نخواهم گفت

                             همه گوشم؛برایم از خودت وا گو


خبر از عشق نبود...

مردم شهر سیاه

خنده هاشان همه از روی ریاست

دلشان سنگ سیاست

ما در این شهر، دویدیم و دویدیم، چه سود؟

هر کجا پرسه زدیم، خبر از عشق نبود

و تو ای مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهی کرد

نکند از هوس دانه گندم به زمین بنشینی


زندگی کرد اما...

سال ها دل غرق آتش بود و خاکستر نداشت

بازکردم این صدف را بارها گوهر نداشت

از تهیدستی قناعت پیشه کردم سال ها

زندگی جز شرمساری مایه ای دیگر نداشت

هرکجا رفتم به استقبالم آمد بی کسی

عشق در سودای خود چیزی از این بهتر نداشت

بارها گفتی ولی از ابتدای عاشقی

قصه سرگشتگی‌هایت مگر آخر نداشت

سالها بر دوش حسرتها کشیدم بار عشق

هیچ دستی این امانت را ز دوشم برنداشت

کاش می آمد و می دیدم که از خود رفته ام

آنکه عاشق بودنم را یک نفس باور نداشت

آسمان یک پرده از تقدیر را اجرا نکرد

گویی از روز ازل این صحنه بازیگر نداشت

ناله ما تا به اوج کبریا پرواز کرد

گرچه این مرغ قفس پرورده بال و پر نداشت . . .


گفتم... گفتی

 

گفتی: سنگ؟

گفتم:تو.

گفتی: شیشه؟

گفتم: من.

گفتی: دل؟

گفتم: خراب.

گفتی: غرور؟

گفتم: تو.

گفتی: مست؟

گفتم: من.

گفتی: شب؟

گفتم: تب.

گفتی: نفس؟

گفتم: تو.

گفتی: عشق؟

زبانم قفل شد... دلم لرزید... دریای دلم طوفانی شد... چشمانم خیس شد...

چون عشق سؤال و جواب نداشت.

حسنا



دکتر شریعتی...

سـاعـت هـا را بـگـذاريـد بـخـوابـنـد...

بـيـهـوده زيـسـتـن را نـيـازي بـه شـمـردن نـيـسـت!


باتو...

باتو

لحظه‌ای باخته‌های قلبم، با آرزوی در آغوش کشیدنت، پرواز کردند

و در گلویم نشستند...

آرزوهایم کوچک است و دلم قانع ...

.

امشب آسمان بال‌های خوابم را چیده است...

و من هنوز بر خاکم.

.

دیده‌ام را بدرقه‌ی راهت می‌کنم ....

روزی، در سپیدی ِ بی‌نهایت، به ملاقاتت می‌آیم...


Weblog Themes By Pichak

صفحه قبل 1 ... 28 29 30 31 32 ... 36 صفحه بعد

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 20
بازدید دیروز : 65
بازدید هفته : 183
بازدید ماه : 173
بازدید کل : 231967
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


كد موسيقي براي وبلاگ